خاطرات من و نیلوفر
اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست.

اونی که عاشقش بودم از دست دادمش ، حالا اونی که منو داره دوستش دارم . . .

 

 

 

چه سخت اس در جمع بودن /  ولی در گوشه ای تنها نشستن

به چشم دیگران چون کوه بودن / ولی در خود به آرامی شکستن . . .

 

 

 

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن / شرط اول قدم آن است که مجنون باشی . . .

 

 

 

تنهاییم را با تو قسمت میکنم ، سهم کمی نیست

گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست . . .

 

 

 

دوستت دارم نه در هوس / دوستت دارم نه در قفس

دوستت دارم تا آخرین نفس . . .

 

 

 

 

تقدیم به آن که دوری اش غمم ، خانه اش قلبم و فراموشی اش مرگم است

 

وقتی با خدا گل یا پوچ بازی میکنی، نترس!
تو برنده ای، چون خدا همیشه دو دستش پُره . . .

 


 


من منتظرت شدم ولی در نزدی / بر زخم دلم گل معطر نزدی
گفتی که اگر شود می آیم اما / مرد این دل و آخرش به او سر نزدی

 

 



دلتنگی چیست ؟ یادگاری از آنان که دوستشان داریم و از ما دورند!

 

 

 

چشمانت زمین محبت بودند و من جاذبه اش را وقتی سیب درخت دلم افتاد فهمیدم . . .

 

 

 


خوشتر از قالی کرمان غزلی ساخته ام
نخ به نخ زیر قدمهای تو انداخته ام . . .

 

 

در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی / من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی
خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری / در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی

 

 

 


گلی از شاخه اگر می چینیم ، برگ برگش نکنیم و به بادش ندهیم
لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم و شبی چند از آن را هی بخوانیم
و ببوسیم و معطر بشویم ، شاید از باغچه ی کوچک اندیشه یمان گل روید . . .
 

mimi & nili - خاطرات من و نیلوفر

ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, توسط mimi |

اونی که عاشقش بودم از دست دادمش ، حالا اونی که منو داره دوستش دارم . . .

 

 

 

چه سخت اس در جمع بودن /  ولی در گوشه ای تنها نشستن

به چشم دیگران چون کوه بودن / ولی در خود به آرامی شکستن . . .

 

 

 

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن / شرط اول قدم آن است که مجنون باشی . . .

 

 

 

تنهاییم را با تو قسمت میکنم ، سهم کمی نیست

گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست . . .

 

 

 

دوستت دارم نه در هوس / دوستت دارم نه در قفس

دوستت دارم تا آخرین نفس . . .

 

 

 

 

تقدیم به آن که دوری اش غمم ، خانه اش قلبم و فراموشی اش مرگم است

 
mimi & nili - خاطرات من و نیلوفر
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, توسط mimi |

 

 
من و همسرم یک زندگی عاشقانه داریم زیرا...

1 - برای همدیگر وقت صرف می‌کنیم‌.
2 - به همه می‌گویم که دوستش دارم‌.
3 - برای قدردانی از محبت‌هایش‌، نامة عاشقانه‌ای برایش می‌نویسم‌.
4 - در جمع از او تعریف می‌کنم‌.
5 - وقتی غمگین است سعی می‌کنم ناراحتی‌اش را بفهمم و او را درک کنم‌.
6 - همیشه در اتفاقات خوب و مهم زندگی او را سهیم می‌کنم قبل از این که دیگران چیزی بدانند.
7 - در همه مراحل زندگی باهم برنامه ریزی می‌کنیم‌.
8 - همواره مراقبش هستم و به نیازهایش توجه خاصی نشان می‌دهم‌.
9 - آرامش را در همه حال حفظ می‌کنم‌.
10 - باورهایم را نسبت به او همواره حفظ می‌کنم‌.
11 - پس از به پایان رسیدن روزهای پرتحرک‌، شب‌ها همه چیز را برایش تعریف می‌کنم‌.
12 - اولین کسی هستم که تولدش را تبریک می‌گویم‌.
13 - به کارهایی که برایم انجام می‌دهد توجه می‌کنم و قدردان محبت‌های او هستم‌.
14 - ازدواجمان را از موهبت‌های الهی می‌دانم‌.
15 - برای سلامتی‌اش صدقه می‌دهم‌.
16 - در یک مکان یادداشتی محبت‌آمیز برایش پنهان می‌کنم و او را راهنمایی می‌کنم تا پیدایش کند.
17 - در همه لحظات زندگی با گذشت رفتار می‌کنم‌.
18 - سعی می‌کنم که همیشه سرزنده و شوخ طبع باشم‌.
19 - کارهایی که نشان دهندة محبتم نسبت به اوست برایش انجام می‌دهم‌.
20 - هرگاه از او خیلی عصبانی هستم به نکات مثبتش هم فکر می‌کنم‌.
21 - اگر احساس کنم از وسایل شخصی‌اش چیزی کم دارد ولی خودش نمی‌خرد، حتماً برایش تهیه می‌کنم‌.
22 - همه هدایایی را که به من داده است‌، از صمیم قلب دوست دارم‌.
23 - همیشه دل آرام یکدیگر هستیم‌

mimi & nili - خاطرات من و نیلوفر
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, توسط mimi |

 

 

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

از خاطرات چه شد که فراموش شد پیام......با درد و رنج و غصه هم آغوش شد پیام
مُرد آرزوی وصل تو ای یار در دلش......در ماتم امید سیه پوش شد پیام
چون شمع نیم سوخته در رهگذار باد......از خشمِ پُر خروش تو خاموش شد پیام
نی اهرمن به یاد وی و نه فرشته ای......از یاد روزگار فراموش شد پیام
بگشای لب، بگوی حدیثی ز شور عشق......سر تا به پا به گفته تو گوش شد پیا

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

به یاد داشته باش انسان ها در کنار هم عاشقند و دور از هم عاشق تر ...

-----------------------------------------------------------------------------------------------

دل غمین


چه کسی می داند


زیر آوار کدامین اندوه پشت من خم شده است


دل من توفانی است


چشم هایم گریان


بغض


راه نفسم را بسته


سینه ام


مأمن اسرار غم انگیز خیال



نفسم



مونس آه حسرت



همه جا تاریک است



آسمان دل من بارانی است



کاش می شد


نفسی بی حسرت می کشیدم


آنگاه ....

mimi & nili - خاطرات من و نیلوفر
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, توسط mimi |

حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: دارم میمیرم
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده

 

.................

mimi & nili - خاطرات من و نیلوفر

ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, توسط mimi |

یك كشتی در یك سفر دریایی در میان طوفان در دریا شكست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات یابند و شنا كنان خود را به جزیره كوچكی برسانند. دو نجات یافته هیچ چاره ای به جز دعا كردن و كمك خواستن از خدا نداشتند. چون هر كدامشان ادعا می كردند كه به خدا نزدیك ترند و خدا دعایشان را زودتر استجاب می كند، تصمیم گرفتند كه جزیره را به 2 قسمت تقسیم كنند و هر كدام در قسمت متعلق به خودش دست به دعا بر دارد تا ببینند كدام زود تر به خواسته هایش می رسد.ا
نخستین چیزی كه هردو از خدا خواستند غذا بود. صبح روز بعد مرد اول میوه ای را بالای درختی در قسمت خودش دید و با آن گرسنگی اش را بر طرف كرد.اما سرزمین مرد دوم هنوز خالی از هر گیاه و نعمتی بود.ا
هفته بعد دو جزیره نشین احساس تنهایی كردند.مرد اول دست به دعا برداشت و از خدا طلب همسر كرد. روز بعد كشتی دیگری شكست و غرق شد و تنها نجات یافته آن یك زن بود كه به طرف بخشی كه مرد اول قرار داشت شنا كرد. در سمت دیگر مرد دوم هنوز هیچ همراه و همدمی نداشت.ا
بزودی مرد اول از خداوند طلب خانه، لباس و غذا بیشتری نمود. در روز بعد مثل اینكه جادو شده باشه همه چیزهایی كه خواسته بود به او داده شد. اما مرد دوم هنوز هیچ چیز نداشت.
سرانجام مرد اول از خدا طلب یك كشتی نمود تا او و همسرش آن جزیره را ترك كنند. صبح روز بعد مرد یك كشتی كه در قسمت او در كناره جزیره لنگر انداخته بود پیدا كرد. مرد با همسرش سوار كشتی شد و تصمیم گرفت جزیره را با مرد دوم كه تنها ساكن آن جزیره دور افتاده بود ترك كند.
با خودش فكر می كرد كه دیگری  شایسته دریافت نعمتهای الهی نیست چرا كه هیچ كدام از درخواستهای او از طرف پروردگار پاسخ داده نشده بود.
هنگامی كه كشتی آماده ترك جزیره بود مرد اول ندایی از آسمان شنید :
"چرا همراه خود را در جزیره ترك می كنی؟"
مرد اول پاسخ داد:
"  نعمتها تنها برای خودم است چون كه من تنها كسی بودم كه برای آنها دعا و طلب كردم ، دعا های او مستجاب نشد و سزاوار هیچ كدام نیست "
آن صدا سرزنش كنان ادامه داد :
"تو اشتباه می كنی او تنها كسی بود كه من دعاهایش را مستجاب كردم وگرنه تو هیچكدام از نعمتهای مرا دریافت نمی كردی"
مرد پرسید:
" به من بگو كه او چه دعایی كرده كه من باید بدهكارش باشم؟ "
"او دعا كرد كه همه دعاهای تو مستجاب شود"

mimi & nili - خاطرات من و نیلوفر
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, توسط mimi |

یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن...

هر وقت ازشون بپرسی چطوری؟میگن خوبم..

وقتی میبینن یه گنجشک داره روی زمین دنبال غذا میگرده،راهشونو کج میکنن و از طرف دیگه میرن که اون نپره...

همینایی که تو سرما اگه یخ هم بزنن ولی دستتونو ول نمیکنن و دست خودشونو بذار توی جیبشون...

آدمایی که از بغل کردن بیشتر به آرامش میرسن تا سکس...

اونایی که موقع حرفیدن پشت تلفن یهو ساکت میشن...

همینایی که میخندن...

اینایی که تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن...

همونایی که حاضرن برات هر کاری کنن...

اینا یه فرشتن...

تورو خدا اگه باهاشون میرید تو رابطه:

اذیتشون نکنین...

تنهاشون نزارین...

بخدا داغون میشن...

mimi & nili - خاطرات من و نیلوفر
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, توسط mimi |
.: Weblog Themes By LoxBlog :.